شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

شهر از یاد رفته

صدای بی پناه ...

حس خوبی بود

امروز صبح که از خواب پا شدم و دورو ورم رو نگاه کردم دیدم هنوز همه چی مثله قبله و زندگی یکنواختم ادامه داره.خیلی دوست دارم یه تغییراتی بهش بدم ولی نمی دونم باید از کجا شروع کنم.درکل از جام بلند شدم و طبق عادت رفتم سیگارمو کشیدم و بعدش اومدم یه چایی شیررین لیوانی برا خودم ریختم همینطور که داشتم میومدم پایه کامپیوتر به یاده امتحانام اوفتادم گفتم اگه قراره تغییری باشه بهتره همین باشه و تصمیم گرفتم که پای کامپیوتر نرم و رفتم سر درس یکم به پشتی لم دادم تا چاییم خنک شه بعد از این که چایی مو خوردم شروع کردم به درس خوندن.بعد یه ساعت که دوباره بلند شدم برم سیگار بکشم دیدم چقدر روحی ام بهنر شده .

ولی خودم رو میشناسم این تغییرات مقطع ای ه بعد یه مدت دوباره همون آدم قبل میشم.نمیدونم چرا؟

نظرات 1 + ارسال نظر
یک زن جمعه 18 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:31 ق.ظ http://radepayeman.blogsky.com

برای اینکه هدفت رو گم کردی.
هدف رو بشناس....نشونه برو....و بتاز به سمتش...چون اون آینده ی تو ست.

خیلی سخته ولی مجبورم که انجام بدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد